تماس با ما درباره ما

وصیت حاج قاسم سلیمانی؛ خدایا! از کاروان دوستانم جامانده‌ام

وصیت حاج قاسم سلیمانی؛ خدایا! از کاروان دوستانم جامانده‌ام

هر بامداد جمعه ساعت ۱:۲۰ دقیقه در ساعت دیدار حاج قاسم سلیمانی با معبود خود، بخشی از وصیت و گفته‌های این شهید والا مقام را نصب‌العین خود قرار می‌دهیم تا همواره مکتب حاج قاسم را در لحظه لحظه‌های زندکی و کار مدنظر قرار دهیم.
به گزارش تهران بهشت، وصیت، اعمال و گفته‌های شهید حاج قاسم سلیمانی نه برای مردم ایران که برای همه دوست‌داران او یک مکتب است که می‌شود ساعت‌ها و ماه ها و سال‌ها پای کلمه به کلمه و لحظه به لحظه آن نشست و درس زندگی، مبارزه، عدالت، حق‌جویی، اتحاد، همدلی، جهاد و مدیریت آموخت.

اتفاقا تروریست‌های آمریکایی چون فهمیده بودند حاج قاسم سلیمانی نه یک فرد بلکه یک مکتب است او را به شهادت رساندند تا شاید از گسترش این مکتب جلوگیری کنند اما اینجا را اشتباه کردند و خون حاج قاسم و شهادت او که آرزوی این سردار بی ادعا بود، سرعت تکثیر مکتب حاج قاسم و نابودی خودشان را بیشتر کرد.

در تهران بهشت تصمیم گرفتیم برای اینکه مکتب حاج قاسم را نصب‌العین خود قرار دهیم، هر جمعه ساعت ۱:۲۰ دقیقه بامداد که "ساعت دیدار" حاج قاسم سلیمانی با خدای خود، شهدای کربلا، ارواح طیبه شهدا و امام شهدا بود را تا جمعه قبل ۱۳ دی ماه که سالروز شهادت این سرباز وطن است، بخشی از وصیت او را منتشر کنیم.

بخش سوم وصیت حاج قاسم سلیمانی:

خدایا! از کاروان دوستانم جامانده‌ام

خداوند، ای عزیز! من سال‌ها است از کاروانی به‌جا مانده‌ام و پیوسته کسانی را به‌سوی آن روانه می‌کنم، اما خود جا مانده‌ام، اما تو خود می‌دانی هرگز نتوانستم آنها را از یاد ببرم. پیوسته یاد آنها، نام آنها، نه در ذهنم بلکه در قلبم و در چشمم، با اشک و آه یاد شدند.

عزیز من! جسم من در حال علیل شدن است. چگونه ممکن [است] کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟ خالق من، محبوب من، عشق من که پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از عشق به خودت کنی؛ مرا در فراق خود بسوزان و بمیران.

عزیزم! من از بی‌جاقراری و رسوای ماندگی، سر به بیابان‌ها گذارده‌ام؛ من به‌امیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان می‌روم. کریم، حبیب، به کَرَمت دل بسته‌ام، تو خود می‌دانی دوستت دارم. خوب می‌دانی جز تو را نمی‌خواهم. مرا به خودت متصل کن.

خدایا وحشت همه وجودم را فرا گرفته است. من قادر به مهار نفس خود نیستم، رسوایم نکن. مرا به‌حرمت کسانی که حرمتشان را بر خودت واجب کرده‌ای، قبل از شکستن حریمی که حرم آنها را خدشه‌دار می‌کند، مرا به قافله‌ای که به‌سویت آمدند، متصل کن.

معبود من، عشق من و معشوق من، دوستت دارم. بارها تو را دیدم و حس کردم، نمی‌توانم از تو جدا بمانم. بس است، بس. مرا بپذیر، اما آن‌چنان که شایسته تو باشم.

اتفاقا تروریست‌های آمریکایی چون فهمیده بودند حاج قاسم سلیمانی نه یک فرد بلکه یک مکتب است او را به شهادت رساندند تا شاید از گسترش این مکتب جلوگیری کنند اما اینجا را اشتباه کردند و خون حاج قاسم و شهادت او که آرزوی این سردار بی ادعا بود، سرعت تکثیر مکتب حاج قاسم و نابودی خودشان را بیشتر کرد.

در تهران بهشت تصمیم گرفتیم برای اینکه مکتب حاج قاسم را نصب‌العین خود قرار دهیم، هر جمعه ساعت ۱:۲۰ دقیقه بامداد که "ساعت دیدار" حاج قاسم سلیمانی با خدای خود، شهدای کربلا، ارواح طیبه شهدا و امام شهدا بود را تا جمعه قبل ۱۳ دی ماه که سالروز شهادت این سرباز وطن است، بخشی از وصیت او را منتشر کنیم.

بخش سوم وصیت حاج قاسم سلیمانی:

خدایا! از کاروان دوستانم جامانده‌ام

خداوند، ای عزیز! من سال‌ها است از کاروانی به‌جا مانده‌ام و پیوسته کسانی را به‌سوی آن روانه می‌کنم، اما خود جا مانده‌ام، اما تو خود می‌دانی هرگز نتوانستم آنها را از یاد ببرم. پیوسته یاد آنها، نام آنها، نه در ذهنم بلکه در قلبم و در چشمم، با اشک و آه یاد شدند.

عزیز من! جسم من در حال علیل شدن است. چگونه ممکن [است] کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟ خالق من، محبوب من، عشق من که پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از عشق به خودت کنی؛ مرا در فراق خود بسوزان و بمیران.

عزیزم! من از بی‌جاقراری و رسوای ماندگی، سر به بیابان‌ها گذارده‌ام؛ من به‌امیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان می‌روم. کریم، حبیب، به کَرَمت دل بسته‌ام، تو خود می‌دانی دوستت دارم. خوب می‌دانی جز تو را نمی‌خواهم. مرا به خودت متصل کن.

خدایا وحشت همه وجودم را فرا گرفته است. من قادر به مهار نفس خود نیستم، رسوایم نکن. مرا به‌حرمت کسانی که حرمتشان را بر خودت واجب کرده‌ای، قبل از شکستن حریمی که حرم آنها را خدشه‌دار می‌کند، مرا به قافله‌ای که به‌سویت آمدند، متصل کن.

معبود من، عشق من و معشوق من، دوستت دارم. بارها تو را دیدم و حس کردم، نمی‌توانم از تو جدا بمانم. بس است، بس. مرا بپذیر، اما آن‌چنان که شایسته تو باشم.

ارسال نظر

پربازدیترین ها

آخرین اخبار